
بروزرسانی: 10 اردیبهشت 1404
۶۰ سکانس داستانی از جنگ در قالب طنز
من بعد از شش فرزند به دنیا آمدم، اما از آن شش نوزاد فقط سه نفر جان سالم به در برده بودند: دو خواهر و یک برادر بودند، دو خواهر و یک برادر نبودند! قبل از من ابوالفضل بوده که در هجده ماهگی بر اثر بیماری فوت می کند. وقتی من در بندرعباس به دنیا آمدم، آن طور که مادر می گوید خیلی نحیف و بیمار بوده ام. مثل خیلی از خانواده های مسلمان قرار می شود ده روز مرا محمد صدا کنند تا بعد نام مناسبی برایم پیدا کنند. هنوز هفت روز از تولدم نگذشته بوده که خانواده ام به تهران می آیند و پدرم به کرمان می رود.»
منبع: https://www.yjc.news/fa/news/8282618/%DB%B6%DB%B0-%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%B3-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D8%B7%D9%86%D8%B2
کتاب «فرزندان ایرانیم» نوشته داوود امیریان، در انتشارات سوره مهر چاپ شده است. \xa0این کتاب رتبه اول بخش خاطره در پنجمین دوره جشنواره انتخاب بهترین کتاب دفاع مقدس (۱۳۷۹) و رتبه اول بخش تألیف و تقدیر را در نخستین جشنواره ادب پایداری به دست آورده است.
درباره کتاب\xa0فرزندان ایرانیم
بخشی از کتاب فرزندان ایرانیم
داوود امیریان این خاطرات را که در واقع خاطرات خود اوست در قالب سکانس های داستانی به صورت طنز روایت می کند ، فرزندان ایرانیم با معرفی نویسنده آغاز می شود و آرام وارد صحنه های داستانی طنزآلود می شود.
کتاب\xa0فرزندان ایرانیم\xa0را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
بهمن از مریم سادات خواستگاری می کند و علی رغم مخالفت ناپدری ازدواج سر می گیرد. مریم سادات تنها برادرش، سیدحسن را به مادرش می سپارد و همراه بهمن به راه می افتد.
فرزندان ایرانیم دربردارنده داستان طنزی با حال و هوای جنگ و دفاع مقدس است که در ۶۰ سکانس داستانی روایت می شود، فرزندان ایرانیم خاطرات شیرین و خواندنی یک نوجوان بسیجی از دوران آموزشی در پادگان ۲۱ حمزه سیدالشهدا و در زمان جنگ ایران و عراق است. \xa0
این اثر به نوجوانانی که به مطالعه داستان های دفاع مقدس علاقه دارند، پیشنهاد می شود.
بهمن از شهری به شهری می رود. پارچه و کریستال و فرش، خلاصه از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد می خرد و می فروشد و خانواده را هم پشت سر راه می اندازد و می برد. به خاطر همین مسافرت ها شناسنامۀ هرکدام از پنج فرزند خانواده، صادره از شهری است : تبریز، قم، قزوین، کرمان و تهران. پس ما فرزندان ایرانیم!
«بهمن پنهانی به تهران می رسد و در شهری که پادشاهش از ترس متفقین فلنگ را بسته و فرزند گیج و ترسویش به تازگی با کمک دول غرب بر اریکۀ قدرت تکیه داده، به کار در طباخی و قهوه خانه ها مشغول می شود. چند سالی هم به دوره گردی و دست فروشی می افتد. جیوه در تیزاب می ریزد، آب ورشو می سازد و ظرفهای مردم را سفید می کند. مدتی هم در شالیزارهای گیلان کار می کند تا اینکه به همدان می رسد. در کاروانسرایی قدیمی که از عهد شاه عباس به جا مانده، ساکن می شود. او در آنجا با خانواده ای آشنا می شود که دختری دم بخت به نام مریم سادات دارند. بهمن به زودی می فهمد که مریم سادات از دست ناپدری در عذاب است - مثل خودش که از نامادری رنجهای بسیار برده است - و باز متوجه می شود که ناپدری مریم سادات به دروغ خودش را سیدعباس معرفی می کند و شال سبزی به کمرش بسته است. قصد او فریب و سوءاستفاده از احساسات پاک مردم به فرزندان پیامبر اسلام است. مریم سادات از تیرۀ ساجدین است و نسبش به امام سجاد (ع) می رسد. اصلیتی میاندوآبی دارد و بزرگ شدۀ یکی از روستاهای اطراف ابهر به نام «قروه» است.